loading...
وبلاگ اتومبیل حمید

hamid بازدید : 36 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (2)

یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم...


از دور دیدم یك كارت پخش كن خیلی با كلاس، كاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر كسی نمیده!


خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می كرد و معلوم بود فقط به كسانی كاغذ رو می داد كه مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم كردن تبلیغات نبود ....


احساس كردم فكر می كنه هر كسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باكلاس و شیك پوش و با شخصیت میده! از كنجكاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!


خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با كلاس راجع به من چی خواهد بود؟!  آیا منو تائید می كنه؟!!


كفشهامو با پشت شلوارم پاك كردم تا مختصر گرد و خاكی كه روش نشسته بود پاك بشه و كفشم برق بزنه!


شكم مبارك رو دادم تو و در عین حال سعی كردم خودم رو كاملا بی تفاوت نشون بدم!


دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این كاغذهای خوشگل میده...؟

 

همین طور كه سعی می كردم با بی تفاوتی از كنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم كرد و یک كاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید!"
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی كه بهش نشون بده گفتم:  ا ِ، آهان، خب چرا من؟
 
من كه حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب، باشه، می گیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم! كاغذ رو گرفتم ...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم كه داشتم با سر می رفتم توی كیك تولدی كه دست یک آقای میانسال بود! وایسادم و با ولع تمام به كاغذ نگاه كردم، نوشته بود::
……
 
……
 

.دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریكا

hamid بازدید : 44 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)

انواع بله گفتن عروس ها ...

 

عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه

 آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)

 

عروس لوس: بع..........له... (عروسهای لوس رو باید فقط

 سپرد به داماد و ..........)

 

عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم،

 خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه

 خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن

 آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم

آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از

 اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)

 

عروس خارج رفته: " با پرمیشن از گریت ترهای  فامیل ..

آو یس (این هم باید به سرنوشت عروس لوس برسه تا

 شاید آدم بشه)

 

عروس خجالتی: اوهوم

 

عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر

 شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد)

 آره....

( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)

 

 عروس رشتی: اووو اگر اهالی محل موافقند بنده

 مخالفتی ندارم

 

عروس هنرمند: آری میپذیرم که به پای این

اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش

( تو که مادر منو **** این ستاره ها یه حرف بدی بود که

داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کردیم)

 

عروس داش مشتی: با اجزه بروبچس مُجلی نیست من

 که پایه ام ... (با عرض تشکر از داش اسی عزیز)

 

عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و

 به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با... منم 

شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در

 آخر ) قبلت (دلم به حال داماد مفلوکِ خاک بر سر

میسوزه که احتمالا توی حجله عروس خانوم یه دور براش

 مفاتیح رو ختم میکنه تا بعد ... استغفر ا...)


hamid بازدید : 41 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)
 چگونه زن خود رارواني كنيم !!!! ...
1- وقتي بعد از يك روز شلوغ براتون غذا درست كرد و با تمام خستگي كنارتون نشست بهش بگيد : ممنون عزيزم ، خوب شده ، ولي كاش قبل از درست كردنش به مامانم زنگ ميزدي و طرز تهيه اين غذا رو ازش ميپرسيدي ...

2- وقتي در جمع فاميل خودتون هستيد شكم بزرگ پدرزنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهيد.

3- از صبح كتوني پا كنيد و تا شب هم از پاتون در نياريد تا جورابتون بوي گربه مرده بگيرد و بعد با همان جورابها بريد توي رختخواب.

4- به صورتش نگاه كنيد و باحالتي متاثر بگيد: عزيزم چقدر پير شدي ...

5- وقتي تخمه ميخوريد پوستهاي تخمه را هر جاي بريزيد غير از بشقاب جلوي دستتون.

6- هميشه آب را با بطري سر بكشيد.

7- وقتي زنتون حواسش كاملا به شماست وانمود كنيد زنتون رو نديديد و يواشكي به بچه هايتون بگيد:دوست داريد براتون يك مامان خوشگل بيارم!!

8- وقتي با تلفن صحبت ميكنيد به محض ورود همسرتون با دستپاچگي بگيد :باشه ، من بعدا بهت زنگ ميزنم ...
و سريع گوشي رو قطع كنيد ...

9- هميشه از گيرايي چشمهاي دختر خاله ترشيده اتون تعريف كنيد...

10- خاطرات شيرين دوران مجردي خودتون رو با دوست دخترهاي داشته و نداشته خودتون براش تعريف كنيد ...

11- وقتي با اون تو رستوران هستيد با صداي بلند باد گلو بزنيد ...


12- او را با اسمهاي مختلف مثل :سميرا ،مريم ، پريسا، م..ن ، آتنا، شيوا... صدا كنيد و بعد بگيد ببخشيد عزيزم اين روزها حواسم زياد جمع نيست ...

و در آخر

13- سعي كنيد يك چادر مسافرتي خوب يا ماشين راحت بخريد كه شبهاي كه قرار است بيرون از خونه بخوابيد ، زياد سختي نكشيد.

hamid بازدید : 39 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (2)
 تست هوشی که آدم را ضایع میکند!
  شخصی در یک تست هوش دردانشگاه که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده شرکت کرده .

سوالات این مسابقه به شرح زیر میباشد :

1-جنگ 100 ساله چند سال طول کشید؟
الف-116 سال ب-99 سال ج-100 سال د- 150 سال
آن شخص از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد .

2-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟
الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور
آن ازدانش اموزان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست .

3-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر
آن شخص از خدا کمک خواست .

4-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟
الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل
آن شخص این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد .

5-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟
الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی
آن شخص از خیر یک میلیون دلار گذشت .

اگر شما فکر میکنید که از آن شخص باهوش‌تر هستید و به هوش او می‌خندید، پس لطفا به جواب صحیح سوالات در زیر توجه کنید:

1- جنگ 100 ساله( 1453-1337 میلادی) به مدت 116 سال به درازا کشید.
2- کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته می‌شود.
3- انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته میشود.
4- نام کوچک شاه جورج البرت بود.(در 1936 او نام کوچک خود را تغییر داد.)
5- توله سگ. در زبان اسپانیایی INSULARIA CANARIA که در فارسی به معنی جزایر توله سگها است

hamid بازدید : 35 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)
مصاحبه جنجالي با يك دوجنسه  

  

نوشته شده توسط حميدرضا فدايي خبر نگار واحد مرکزي خبر :

نامش عليرضاست و فاميلي مستعارش اميني . نميدانم مشهدي است يا زاهداني . فقط مي‌دانم که بين دوستان نزديکش به دو جنسه معروف است. با او در يک کافي‌شاپ در مشهد قرار مي‌گذارم. چون مطالبم را در روزنامه مي‌خواند، اعتماد مي‌کند و مي‌گويد که حتما مي‌آيد. قول مي‌دهم از او عکس نگيرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش به کربلا . خودش الان آنجاست و من اين مصاحبه را منتشر ميکنم :


چند سال داري؟

متولد ?? هستم.

تحصيلاتت چقدر است؟

فوق ديپلم کامپيوترم را دارم ميگيرم.

در دوران تحصيل مشکلي نداشته اي؟

نه .

کسي اذيتت نمي‌کرد؟

آن موقع کسي نمي‌دانست وضعيتم چطور است.

يعني از همه پنهان کرده بودي؟

بله!

خانواده‌ات هم نمي‌دانستند؟

نه! هنوز هم نمي‌دانند.

چرا؟

فکر نمي‌کنم واکنش جالبي نشان بدهند.

الان به چه شغلي مشغول هستي؟

در يک شرکت هواپيمايي کار ميکردم و يک سايت خدمات هاستينگ دارم .

در آنجا مشکلي ندشتي؟

نه! تا به کسي نگويي، برايت مشکلي پيش نمي‌آيد. عده کمي از اطرافيان از اين ماجرا اطلاع دارند.

درآمدت از آن راه خوب است؟

بد نيست. تقريبا هر سال مي‌توانم ماشينم راعوض کنم و يکي بهترش را بخرم.

تا به حال دستگير نشدي؟

نه!

مشتري‌هاي خاص داري يا هر کسي را مي پذيري؟

نمي‌توانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اينجوري با امنيت خاطر بيش‌تري زندگي مي‌کنم.

گروهي کار مي‌کني يا انفرادي؟

خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بي سر و صدا کار کني، براي خودت بهتر است.

از کي به اين کار مشغول هستي؟

حدود ? سال پيش.

چرا زودتر وارد اين راه نشدي؟

خب آن زمان به پول نيازي نداشتم. اما بعد از مدتي احسا کردم بايد زندگي‌ام را تکان بدهم.

از نظر روحي، مشکلي پيدا نکردي؟ يعني عذاب وجدان نداشتي؟

به آن فکر نمي‌کنم. گاهي چيزهايي در ذهنم مي‌آيد، اما سعي مي‌کنم خودم را مشغول کاري کنم تا سرم گرم شود. ترجيح مي‌دهم فکر نکنم.

مشتري‌هايت بيش‌تر چه کساني هستند؟

مختلف هستند. بيش‌تر سن‌شان بالاست. پيرزن هم بين‌شان هست.

عجيب‌ترين‌شان کدام است؟

چند نفر از آن‌ها هنرپيشه هستند.

واقعا؟

يکي از آن‌ها حتي الان در يک سريال هم بازي مي‌کند.

عجيب است! نگران نيستند که تو زماني آن‌ها را لو بدهي؟

ما با هم دوست هستيم. به اين چيزها فکر نمي‌کنيم.

همه پول‌هايي که در مي‌آوري را خرج مي‌کني يا حساب پس‌انداز هم داري؟

در هيچ بانکي حساب ندارم.

چرا؟

براي امنيت خودم. نمي‌خواهم اگر فردا اتفاقي افتاد، بپرسند اين همه پول را از کجا آورده‌اي.

فکر اين نيستي که شغلت را عوض کني؟

نه! درآمدم خوب است. به زودي رونيز مي‌خرم، مي‌توانم براي خودم زندگي کنم، بدون اين که منت کسي را بکشم.

الان چه ماشيني داري؟

يک ??? قرمز ماتيکي دارم.

ازدواج نمي‌کني؟

کي به من زن ميده؟

يعني شوهر مي‌خواهي؟

نه! اما ازدواج توي اين شرايط اجتماعي، زياد عاقلانه نيست.

يعني چي؟

يعني الان خانواده‌ها با هم وصلت مي‌کنند تا آدم‌ها. خانواده‌ها بايد همديگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانواده‌ها مهم هستند، اما نه تا اين حد!

تا به حال کسي درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟

بله، ولي بهش فکر نکردم. چون نمي‌خواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه مي‌زند.

تا کي مي‌خواهي ادامه بدهي؟

تا هروقت که دستگير شوم.

چرا دستگير شوي؟

خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.

چه کسي اين را به تو گفته؟

هه مي‌دانند. يکي از دوستانم را به همين جرم گرفتند و اعدام شد.

چه زماني اين اتفاق رخ داد؟

? سال قبل.

اقدامي نکرديد؟

چه اقدامي بايد مي‌کرديم؟ قانون مي‌گفت که بايد اعدام شود.

کجاي قانون چنين چيزي را نوشته؟

يا از مرحله پرت هستي، يا داري من را دست مي‌اندازي…

چرا يک دوجنسه را بايد اعدام کنند؟

او دوجنسه نبود.

پس چرا اعدام شد؟

چون حمل ?? کيلوگرم شيشه، جرم سبکي نيست.

به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟

آره! چيزي که دير يا زود سراغ من هم مي‌آيد.

مواد مصرف مي‌کني؟

خودم نه! اما خب وقتي براي مشتري‌ها مي‌برم، گاهي مقدار زيادي همراهم است.

يعني مواد هم به مشتري‌ها مي‌رساني؟

خب کارم همين است.

ولي به من گفتند دوجنسه هستي. پس توي کار مواد هم هستي؟

کار اصلي من مواد است.

يعني دوجنسه نيستي

چرا! هستم.

پس با مواد چه‌کار داري؟

خب من فقط دو جور جنس مي‌فروشم. ترياک و شيشه. براي همين به من مي‌گويند «دو جنسه». براي اين که تخصصي فقط روي همين دو قلم جنس کار مي‌کنم. مثل بقيه نيستم که هر کوفت و زهرماري را بفروشم. مثلا ماده مخدري که در سال‌هاي اخير به بازار مصرف ايران راه پيدا کرده، بر خلاف کراک خارجي از مشتقات هروئين است و قاچاقچيان اين اسم را برايش گذاشته‌اند. چيز مزخرفي است و من نمي‌فروشم… چرا رفتي؟ اوهوي…! حداقل بگو مصاحبه‌ام کجا چاپ ميشه… آهاي يارو…. عوضي نفهم! وقتم را الکي گرفت!

hamid بازدید : 36 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)
** خریــــــد شوهــــــر **

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.

این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند.

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.
در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود: “این مردان، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند.”
دختری که تابلو را خوانده بود گفت: “خوب، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟”

پس به طبقه ی بالایی رفتند…

در طبقه ی دوم نوشته بود: “این مردان، شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند.”

دختر گفت: “هوووومممم… طبقه بالاتر چه جوریه…؟”
طبقه ی سوم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند.”

دختر: “وای…. چقدر وسوسه انگیر… ولی بریم بالاتر.” و دوباره رفتند…

طبقه ی چهارم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند. دارای چهره ای زیبا هستند. همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند”
آن دو واقعا به وجد آمده بودند…
دختر: “وای چقدر خوب. پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟”

پس به طبقه ی پنجم رفتند…

آنجا نوشته بود: “این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!”
hamid بازدید : 47 یکشنبه 18 تیر 1391 نظرات (0)
هنوز کارم تموم نشده!!!زیپتو نکش

یکی از دوستان که مدت زیادی نیست که به سمت استادی یکی از دانشگاه های تهران نایل اومده
نقل میکرد که:

سر یکی از کلاس هام (دو _ سه ترم اول) دختری بود که؛ ده دقیقه مونده بود کلاس تموم بشه؛
زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت: استاد؛ خسته نباشید. البته من هم با اخلاق سگی به درس دادن ادامه میدادم و عین خیالم نبود.
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی می پاییدمش؛ به محض اینکه دستش رفت سمت کوله؛ گفتم:
خانم ؛ زیپتو نکش ؛ هنوز کارم تموم نشده.
به جز منفجر شدن کلاس از خنده!! اون دختر دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش.....

نتیجه اخلاقی: حواستون جمع استادهای جوون بی جنبه باشه

hamid بازدید : 37 جمعه 16 تیر 1391 نظرات (0)

هیچ وقت چیزتو پیش کس دیگه ای دراز نکن........

     

هيچ می دونين اگه كلمه ى "دست" اختراع نشده بود و به جاش از كلمه ى "چيز" استفاده می كرديم روزانه چه جمله هايی می شنيديم؟

زياد به مختون فشار نيارين! خودم مثال می زنم...

توی كتاب علوم می نوشتند: چيز خيلی مفيد است! با چيز می توان اجسام را بلند كرد! بعضی از چيزها مو دارند و برخی ديگر بی مو هستند! ولی كف چيز مو ندارد!
هيچوقت چيز خود را توی سوراخ نكنيد! چون ممكن است جانوران نوك چيزتان را گاز بگيرند! هميشه قبل از غذا چيز خود را با آب و صابون بشوييد! هيچوقت با چيز كثيف غذا نخوريد! ..... خانمها هميشه دوست دارند به چيز خود لاك و كرم بمالند! اين عمل براى محافظت از چيز خوب است! آدم وقتی سردش می شود چيزش را روی بخاری يا زير بغل می گيرد!


در كتاب تاريخ می نوشتند: اردشير دراز چيز به هندوستان لشكر كشی كرد و چيز اجانب را كوتاه نمود! ..... مردم توی كوچه و بازار می گفتند: لامصب چيز ما نمك نداره! به هر كسی خوبی كرديم جوابش بدی بود! از قديم می گفتند با هر چيز بدی با همون چيز پس می گيری! ..... پدری به پسرش درس ادب می داد: پسرم هيچوقت پيش مردم چيزتو دراز نكن! ..... توی بيمارستانها آدمهايی رو می ديديم كه چيزشون توی تصادف قطع شده و مجبور بودند تا آخر عمر از چيز مصنوعی استفاده كنند! ..... دزدهای مسلح موقع زدن بانك می گفتند: چيزها بالا! چيزهاتون رو بذارين پشت سرتون! اگه كسی چيزش به زنگ خطر بخوره چيزشو می شكنيم! و رييس بانك به پليس می گفت: چيزم به دامنتون! دزدها رو بگيرين! و پليسها هم چيز از پا درازتر از ماموريت بر می گشتند! .......هر روز در اخبار می شنيديم كه: اينبار چيز استكبار جهانی از آستين فلانی بيرون آمده!


و پسر جوانی در دفترچه ى خاطراتش می نوشت: اون روز من با دختر خانمی آشنا شدم... او چيزش رو دراز كرد و من چيزش رو گرفتم و كمی فشار دادم! چه چيز گرم و لطيفی داشت! از خجالت چيزش خيس شد! و دوستی ما از همون روز شروع شد! ديروز بازم اونو توی اتوبوس ديدم... چيزم رو به ميله گرفتم و رفتم جلو! از ديدن من خوشحال شد و گرم صحبت شديم... اتوبوس خيلی تند می رفت و من برای اينكه اون نيفته چيزم رو گذاشتم پشتش! از اين كار من خوشش اومد و تشكر كرد... اون دو ايستگاه بعد پياده شد و من چيزم رو براش تكون دادم! امروز هم توی كافه تريا قرار داشتيم... رفتيم و سر يه ميز نشستيم... فضای اونجا خيلی تيره و تار بود... من چيزمو گذاشتم روی چيزش و گفتم: چقدر چيز شما كوچيك و نرمه! اون هم گفت: چيز شما بزرگ و داغه! بعد از نوشيدن قهوه بيرون اومديم... چيزامون توی چيز همديگه توی خيابون راه می رفتيم و مردم هم ما رو نگاه می كردند! اونو به خونه شون رسوندم و دوباره چيزمو گرفت و من هم چيزشو فشار دادم! ازش دور شدم و از دور چیزمو واسش تکون دادم... هوا خيلی سرد بود... چيزم داشت يخ ميزد! برای همين چيزمو گذاشتم توی جيبم!

hamid بازدید : 50 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (2)

سلام به همه ی عشق ماشین ها!!!

من این وبلاگ روفقط برای ماشینواینجورچیزهانساختم چیزهای دیگه هم رووبلاگ می زارم  نظراتتون رو بفرستین ممنون.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 1
  • بازدید کلی : 832